پایان راه

خب خیلی ملایم رابطمون رو به یه رابطه دوستی معمولی و رفاقتی تبدیل کردیم..فک کنم اولش یکم جا خورد ولی بعد گفت از رک بودن و قاطع بودنم خوشش اومده..خودشم ادم رکی هست و خب منم بالاخره بعد ماه ها دیدم این رابطه ای که من توشم کاملا بی حاصله و تصمیم گرفتم بیام بیرون و منتظر بمون تا کسی وارد زندگیم شه که من رو همه جوره بخواد..اونم نه برای چندماه...تفریحی...بلکه برای یک عمر...

الان احساسات متضادی دارم..کمی غمگینم..شاید دلتنگ خاطره هامون بشم..ولی من این‌پروسه رو اونم بدترین شکلشو قبلا تجربه کردم و میدونم با گذشت زمان همه چی بهتر میشه...

+فک کنم یه تلنگری خوبی هم برای اون باشه...اونم اینکه ادمی که از عشق و دوست داشتن بترسه، معشوقش رو خیلی سریع از دست میده..امیدوارم روزی جرات دوست داشتن و ابراز عشق رو به دست بیاره!

Free soul

قرار بود راجع به همه چی بشینیم صحبت کنیم ولی نه اون‌پیداش شد نه من پیامی دادم! یادم افتاد به رابطه ی دوستیم با یکی از دوستای دخترم  که یه روز دیگه نه من پیام دادم و نه اون و رابطه دوستیمون برای همیشه تموم شد! 

خب من حال روحیم خیلی خوبه از دیروز..حالا چرا نمیدونم😆اصولا باید ناراحت باشم ولی خب فک کنم دارم کار درستی میکنم. اینکه دارم خودمو آزاد میکنم از کسی که بهم توجه و عشقی که دوست داشتمو  لایقش بودم رو نمیداد! 

الان تنها چیزی که دلم‌میخواد اینه که پامیشدم میرفتم سفر...یکم تفریح میکردم برای خودم...و بعد برمیگشتم...متاسفانه باید حداقل تا عید صبر کنم ! و هیچ سفری در کار نیست😑

رفیق شفیق

البته اگه کات کنیم همیشه همون رفیق دیوونه ی بامزم باقی میمونه..واقعا با هیچ دختر یا پسری هیچ وقت در این حد صمیمی نبودم که شوخیای سنگین باهاش کنم😁 و اونم جنبشو داشته باشه و ناراحت نشه..ولی خب نکته مثبتش این‌میشه که دیگه عشق رو در ادم دیگه ای جستجو میکنم...کسی که از این نظر دیدگاهش مثل خودم باشه...و هماهنگی کامل داشته باشیم..انشالا هر چی به صلاح هردومون هست اتفاق بیفته

خسته تر از همیشه

جنبه احساسی یک رابطه اونقدر برام اهمیت داره که اگه نباشه یا کمرنگ شه حسابی از رابطم خسته و دلزده میشم..در مراحل شدیدتر حتی ممکنه به مرحله بی تفاوتی و کات هم برسم...متاسفانه الان در مرحله نزدیک به شدیدم و حتی اگه منجر به کات هم شه ناراحت نمیشم...چون در حال حاضر زیاد هم راضی و خوشحال نیستم...در واقع هدف من از وارد شدن به رابطه همون بعد احساسیشه و لا غیر...نه دنبال پول کسیم..نه دنبال ماشین‌مدل بالای طرفم....نه دنبال اینم کادوهای رنگارنگ بگیرم و نه اینجور چیزا..که خداروشکر عقده مادیات این مدلی رو ندارم اصلا..فقط کسی رو میخوام که احساسم رو بفهمه و متقابلا توانایی ابراز احساسات داشته باشه...کسی رو میخوام که اگه گفتم دوست دارم بدونه واقعا به این حرف معتقدم و به هر کسی این حرفو نمیرنم.فک نکنه منم مث یه سری دخترام که دارم فیلم بازی میکنم و این جمله رو به هر کسی میگم....و خب دوست دارم اونم اونقدری بهم علاقه داشته باشه که در جواب نگه مرسی بلکه بگه دوست دارم...همین...فردا قرار شد صحبت کنیم..میخوام با جزییات زیاد باهاش صحبت کنم و سوالات ریز ازش بپرسم...البته که خودم جوابا رو میدونم ولی میخوام خودشم بره سراغ درونیاتش و به خودش رجوع کنه و متوجه بشه اگه کات کردیم دلیل داشته و بیخود رابطمون تموم نشده...

 

Biggest dream

میدونم خیلی مسایل و دغدغه های مهمتری تو  زندگی وجود داره که آدم میتونه بابتشون غصه بخوره ولی یکی از غصه ها و حسرت های همیشگی من تجربه نکردن عشق دو طرفه ی واقعیه...گاهی فک میکنم حتی همچین چیزی مثل یک آرزوی دست نیافتنی میتونه باشه..چیزی که فقط تو کتاب ها و فیلم هاس!!

No pain no gain

وقتی از سختی هایی که پشت سر گذاشته صحبت میکنه دیگه والا روم نمیشه بگم بابت چه چیزای مسخره ای تو زندگیم غصه خوردم!!

البته که هر کسی به هر حال با توجه به توان و ظرفیتش سختی هایی رو متحمل میشه ولی خب الان احساس میکنم اون خیلی بلاهای زیادی سرش اومده و دلم حسابی براش کباب شد...یه جورایی بهش حق میدم که بعد اون اتفاقا افسرده باشه و قشنگیای زندگی براش کمرنگ شده باشه😞

به هر حال نهایت سعیمو میکنم که دنیاش رو رنگی تر و قشنگ تر کنم و لا اقل از این روزاش لذت بیشتری ببره..

Back to memories

هفته پیش اینطورا بود که داشتم به یه فال اینترنتی گوش میدادم که هی مدام میگفت یه نفر از گذشتت برمیگرده...منم خب اصلا باور نکردم و گفتم که بابا اینا همش چرتو پرته...هیچی..دیشب نصفه شب اینطورا دیدم صدای نوتیفیکیشن میاد..پریدم سمت گوشی..گفتم به به مخاطب خاصمه حتما😁 بعد که اسمشو دیدم کپ کردم...بله...در کمال ناباوری بعد از حدود دو سه سال بیخبری از عشق اولم(!) دیدم پیام داده...خب من معتقدم عشق یک بار اتفاق می افته..یک باره که قلبت برای یه نفر میره رو هزار..دستات و صدات میلرزه...از هیجان از خواب و خوراک میفتی...من همه این حالات رو برای این آدم حدود ۸ سال پیش تجربه کردم...بعد از اون دیگه هیچ وقت برای کسی اینطور نشدم..یعنی مثلا با اینکه مخاطب خاصم رو خیلی دوس دارم ولی دیگه اون شور و هیجان و تپش قلب اتفاق نمیفته..شایدم چون سنم بالاتر رفته..به هرحال که من اون ادم رو به عنوان عسق اول و اولین شکست عشقیم در نظر میگیرم...

خلاصه منم خب واقعیت بعد از سختی های زیاد خودم رو از این عشق رها کردم و یه جورایی اون ادم برام همه جوره تموم شد...با اینکه روز و شب های سختی رو گذروندم هیچ وقت ازش متنفر نشدم و حتی بلاکش هم نکردم..به عنوان جزیی از داستان زندگیم و یکی از تجربیاتم پذیرفتمش و خب این قضیه که به حد اعلای بی تفاوتی برسی نسبت به همچین ادمی، حس جالبیه..گاهی میپرسم چطور از اون اوج عشق به اوج بی تفاوتی رسیدم؟ که خب چیزی بود که خودش ازم خواست..وگرنه من میتونستم سالیان دراز اون عشق رو در خودم زنده نگه دارم....دیشب هم که پیام داد حس میکردم یه دوست قدیمی از گذشته های دور پیام داده...خیلی از تیکه های حرفامون که من دیگه دیلیت کرده بودم رو یادش بود و تا اشاره میکرد میگفتم عهههه یادش بخیر..واقعا انگار نه انگار ۸ سال پیش بود...و جقد جفتمون بزرگ شدیم ..چقد من عوض شدم از هر نظر و احتمالا اون هم عوض شده...ولی وقتی حرف میزدیم اصلا به نظر نمیرسید دو سه ساله از هم بیخبر بودیم انگار مثلا همین هفته پیش اخرین چتمون بوده🤭😁 خلاصه از کار و بار هم پرسیدیم و یکم مث قدیم و مدل رفیق طوری سر به سر هم گذاشتیم و خدافظی کردیم...احتمالا چت بعدیمون هم ۳ یا ۴ سال دیگه خواهد بود😆

 

Bitter thank you

با اینکه وقتی گفتم دوست دارم گفتی مرسی! ولی چیزی از علاقم بهت کم‌نشده😁

Exactly the same

همیشه هر وقت میگی این آدم مث بقیه نیس آسمان و فلک دست به دست هم میدن تا دقیقا بهت ثابت کنن که بعلهههه ایشونم یکیه عییییین بقیه😐

۶ ماهگی

۷ روز دیگه شیش ماهه که با همیم..کی فکرشو میکرد؟ چقد زود گذشت... تاا اینجاش که مث خواب بود ..خواب خوش با کمی کابوس و ترس های زودگذر...تا حد امکان قرار کابوس ها و ترس هارو رها کنیم...تو این دنیای پر از خطر، بیماری و هزار و یک بدبختی دیگه، باید فرصت های با هم بودن رو غنیمت شمرد..