خب خیلی ملایم رابطمون رو به یه رابطه دوستی معمولی و رفاقتی تبدیل کردیم..فک کنم اولش یکم جا خورد ولی بعد گفت از رک بودن و قاطع بودنم خوشش اومده..خودشم ادم رکی هست و خب منم بالاخره بعد ماه ها دیدم این رابطه ای که من توشم کاملا بی حاصله و تصمیم گرفتم بیام بیرون و منتظر بمون تا کسی وارد زندگیم شه که من رو همه جوره بخواد..اونم نه برای چندماه...تفریحی...بلکه برای یک عمر...
الان احساسات متضادی دارم..کمی غمگینم..شاید دلتنگ خاطره هامون بشم..ولی من اینپروسه رو اونم بدترین شکلشو قبلا تجربه کردم و میدونم با گذشت زمان همه چی بهتر میشه...
+فک کنم یه تلنگری خوبی هم برای اون باشه...اونم اینکه ادمی که از عشق و دوست داشتن بترسه، معشوقش رو خیلی سریع از دست میده..امیدوارم روزی جرات دوست داشتن و ابراز عشق رو به دست بیاره!