Same as before
هر دوی ما شکست قبلی تو رابطمون داشتیم...هر دو میدونیم که زخم خورده ایم...هر دو نسبت به آدم ها بی اعتمادیم...هر دو میترسیم...هر دو نمیدونیم سمت و سوی ارتباط فعلیمون به کجا میخواد بره..و متاسفانه هر دو انسان های ریسک گریز و بزدلی هستیم! .امشب صحبتش پیش اومد و معلوم شد جفتمون این ترس رو داریم که رابطمون رو جدی تر کنیم مبادا روزی جدا شیم و خودمون و طرف مقابل دوباره ضربه بخوریم...کلی نوشتیمو حرف زدیم..منم گفتم تو خیلی درد کشیدی من نمیخوام منم یه درد دیگه شم برات..گفتم بین عقل و احساسم خیلی درگیرم..یادمه شبای اول حتی تا صبح نمیخوابیدم انقد فک میکردم..یه جا دیگه به جفتشون گفتم شات آپ و نخواستم به هیچکدوم گوش بدم...بعد پرسبد خب آخرش چی؟ یعنی اخر باید یه تصمیم بگیریم به هرحال...و من جوابی نداشتم برای سوالش...😔 خیلی برزخ بدیه...نمیتونمم ازش دل بکنم بدبختی😆 از اونور میدونم رابطه جدی شه اول بدبختیامه..این شد که فعلا تصمیم خاصی نگرفتیم و طبق روال سابق ادامه خواهیم داد😐